سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوک و داستان و متن های زیبا

وقــتی همه چیز خوبه
می ترسم ...
مـا به لنگیدن یکــــ جایِ کار
عـــادت کـــرده ایـــم ...


نوشته شده در جمعه 91/6/17ساعت 9:21 صبح توسط فضولچه نظرات ( ) |

بوے فـَـــراموشے گرفتــہ اَم

رَنگــــِ تَنـــ ـهایے

تآریــ ـخ مَصـــرَفم گذشتـــ ـہ اَستــــْـ !!

ساسا نوشته 28






نوشته شده در چهارشنبه 91/6/15ساعت 10:39 صبح توسط فضولچه نظرات ( ) |

خــواب هـایـم بــوی تن تــو را مـے دهــد .

نـ?ـنـد آن دورتــر هـا

نـیـمـہ شـب در آغــوشـم مـے گـیــــرے؟

ساسا نوشته 29

نوشته شده در چهارشنبه 91/6/15ساعت 10:37 صبح توسط فضولچه نظرات ( ) |
کبوتر با کبوتر باز با باز . . . . . گرفت مادر زنم ناگه مرا گاز
میازار موری که دانه کش است . . ….. . . که شلوار زیرش بدون کش است
میازار موری که دانه کش است . . . … . که جدش در آمریکا هفت تیر کش است
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند . . . . . سر هفت مرد کچل را فر شش ماهه زدند
جالب بود

نوشته شده در چهارشنبه 91/6/15ساعت 10:26 صبح توسط فضولچه نظرات ( ) |

 سهراب !! گفتی:چشمها را باید شست……شستم ولی !………
گفتی: جور دیگر باید دید…….دیدم ولی !…………..
گفتی زیر باران باید رفت……..رفتم ولی !………….
او نه چشمهای خیس و شسته ام را..نه نگاه دیگرم را…هیچ کدام را ندید !!!!
فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت
: ” دیوانه باران ندیده !! ”


نوشته شده در چهارشنبه 91/6/15ساعت 10:21 صبح توسط فضولچه نظرات ( ) |

 من دلم میخواهد
خانه ای داشته باشم پردوست
کنج هر دیوارش
دوست هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسی میخواهد
واردخانه پرعشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست وشوی دلهاست
شرط آن داشتن
دل بی رنگ وریاست
بردرش برگ گلی میکوبم
روی آن با قلم سبز بهار
مینویسم ای یار
خانه ما اینجاست
تاکه سهراب نپرسد دیگر
" خانه دوست کجاست "


نوشته شده در چهارشنبه 91/6/15ساعت 10:19 صبح توسط فضولچه نظرات ( ) |

 از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم
و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی
من بدهکارت می شوم . . .


نوشته شده در چهارشنبه 91/6/15ساعت 10:18 صبح توسط فضولچه نظرات ( ) |
<      1   2   3   4   5   >>   >